زمانزدایی و فراموشکاری در نگارش تاریخ جاهلانه نیست اینها هر دو شگردهایی بدیع برای تاریخیپردازی مکتبی و سیاسی هستند. مکاتب و سازمانهای سیاسی هریک به فراخور نیاز تـبلیغاتی خـود رویدادها، اشخاص و متونی را برجسته ساخته و دیگران را حذف و فراموش کردهاند. تهمتهای سیاسی نیز همگی مفاهیمی تاریخپرداز هستند که روایتهای مکتبی از تاریخ را مشروعیت میبخشند. هدف، تبدیل تاریخ به ابزاری ایدئولوژیک و مکتبی است. روایتهای مکتبی روایـتهای پیـوستهای نیستند و هدفشان نیز آموزش تاریخ نیست. انقلابیون مشروطهخواه دوره پیش از انقلاب را «دوره بیخبری» نام نهادند. تاریخنویسان دوره پهلوی نیز قاجاریان را مسئول عقبماندگی ایران شناساندند. کسانی که ایرانیان پیش از اسلام را نژاد پاک آریایی میپنداشتند اعراب را بـانی «ترقی مـعکوس ایـران» دانستند. آنهایی نـیز که پاکـدینی را به ایدئولوژی سیاسی تبدیل کردند، ایران پیش از اسلام را یا دوره آتشپرستی و آفتابپرستی و یا عصر استبداد شناساندند.
حذف افراد نیز در بسیار موارد، جذب و مصادره افـکار آنـها را سـادهتر میسازد. مثلا وقتی غربزدگی (۱۳۱۴) جلال آل احمد متنی بنیادین شـناخته شـد، متون متینتری چون آیین کسروی (۱۳۱۲) که چند دههای پیشتر مسئله اروپاییگرایی را به شکل دیگری طرح کرده بود از یاد برده شد. بسیاری «مطهرات در اسـلام» مهندس بـازرگان را کـه در ۱۳۲۲ شمسی نوشته شده بود بنیادین میپندارند. در این باب هیچ یـادی از دکتر امیر اعلم و کتاب مهم ایشان، نامه احمدی یا حفظ الصحه اسلامی (۱۲۹۳ش/۱۳۲۲ق) نمیشود. در تبارشناسی «روشنفکر دینی» یادی هم از دکتر تـومانیانس و کـتاب حـفظ الصحه در اسلام (۱۳۱۳) که پایه استواری را برای پیدایش «روشنفکر دینی» برافراشتند نمیکنند.
این فـراموشکاریها، فـراموشکاریهایی عامدانه و هدفمند هستند. شاید نقش عطاء اللّه شهابپور از نقش مهندس مهدی بازرگان در جنبش اسلامی مهمتر بوده بـاشد امـا هـیچ یادی از او که بنیانگذار انجمن تبلیغات اسلامی بود، نیست. البته حذف این افراد مصادره کـردن افـکارشان را سـادهتر ساخته و بدینسان مقلدان خود را مجتهد و مجدد برشناساندند. پس این فراموشکاریها نشان جهل تاریخی نیست؛ اینها هـمه نـشان زیـرکی تاریخپردازانی است که با ساختن روایتهای ساده و باورکردنی در پی پیشبرد اهداف مکتبی خویش هستند. این حـذف کـردنها به کوتاه کردن عمر «تاریخ اندیشه» میانجامد مردم با درایت و خوشاندیش ایران را مردمی «کوته فکر» و «درهـم انـدیش» جلوه میدهد.
آشنایی با اسناد و متون،لازمه تاریخی اندیشیدن است. میگویند فیلسوفها با خواندن مقالهای کتابی مینویسند؛ مورخان، اما، هزاران کتاب و سند میخوانند تا مقالهای بنگارند. برای شناسایی دقیق تاریخ ایران میبایستی با منابع اولیه آشنا بـود. منابع اولیـه بازماندگان گذشته هستند و از طریق آنها به گذشته راه میبریم. اما گذشته، چون حال، چندآوایی بوده و هیچ متنی نمیتواند نماینده تمامی آرا و آواهای یک زمانه باشد. بدین دلیل من سعی کردهام که از منابع مـتنوعی بـرای بازسازی گذشته کمک بگیرم. تنها با گوشدادن به آواهای چندگانه گذشته است که گذشته خود را برمینماید و رمز خویش باز میگوید. این رابطه با گذشته یک رابطه عرفانی است؛ عرفان تاریخی، به جای عـاشق و مـعشوق، مورخ و تـاریخ. قبل از اینکه یاری را ببوسم،کتاب بـوسیدن را آمـوختم. کتاب و روزنـامه خواندن و خریدن عادتی است که در همان دوره کودکی در بازار بین الحرمین تهران آموختم. در سه دهه گذشته به تدریج کتابخانهای تهیه کردهام کـه تـقریبا شـامل ۴۰ هزار کتاب و روزنامه و مجله است که در کتابخانههای دانـشگاهی در اروپا و آمـریکای شمالی کمتر یافتهام. برخی را سالها گشتهام تا یافتهام. این کتابها تمامی ابزار کار من هستند. در آنها میچرم و با آنها نجوا مـیکنم. آنچه در پانـویس نـوشتههایم میبینید، حاصل اسفار ششگانه و پربازگشت گشتن، جستن، خریدن، خواندن،فهمیدن و نوشتن است.
ساخت سیاسی در قرن بیستم کمتر توانسته است زبـانها را بـبندد و قـلمها را بشکند. هر زبانبستنی زبانهای دیگری را به حرف درآورده و هر قلمشکستنی به قلمهای دیگری جـرأت نـوشتن داده اسـت. اگر روزنامهای را بستند، کتاب نوشتند و اگر کتابها را توقیف کردند، مردم شبنامه چاپ کردند.
ردپای گذشته نابود شدنی نیست. حتی سـکوت هـم بـافت و ساخت خاصی دارد و با ارزیابی تار و پود سکوت میتوان از ناگفتهها رمزگشایی کرد. حتی زمانی که مـورخان رسـمی به پالایش اسناد و روایتها میپردازند، ردپای گذشته شفافتر هم میشود. این پدیده را مـورخان از روانـکاوان آمـوختهاند. تاریخنگاری نفسا کار دشواری است و تاریخنگار حرفهای از دشواری هراسی ندارد.
وبنگاری پدیده مهمی در فرهنگ ایرانی است و جوانبی چندگانه دارد. این پدیـده از جـانبی مـرزهای عنانکشی دولتی را شکسته و کوشش برای سانسور را بیهوده کرده است. از سوی دیگر مرزهای داخل و خارج را از بـین بـرده و ایرانی بودن را به پدیدهای جهانی تبدیل کرده است. از طرفی دیگر معنی «تقیه» را ذاتـا دگـرگون کـرده است. پیش از وبنگاری، تقیه هراس داشتن از عیان کردن هویت و خواستهها و آرمانهای خود در جمع نارفیقان بود. اما در وبنگاری اشـخاص اغـلب اسـرار خویش را شجاعانه برای هرکس و ناکسی برملا میسازند. ولی خواننده هیچگاه مطمئن نیست کـه نـویسنده واقعی وب کیست و کجاست. اما روایتها و خود نوشتههای وبی اغلب تبلیغاتی هستند. برخی اوقات وبنگاران مینویسند تا نگویند. همانند گـزارشهای رسـمی، وبنگاشتهها هم سند و هم ضد سند هستند. کاربرد این اسناد جدید تاریخی میبایستی هـمیشه هـوشیارانه و بادرایت باشد.
http://goo.gl/5KxmC6